خبر خوان ، آمیزهای از واقعیت و افسانه

رمان خبر خوان از تازهترین آثاریست که در دستهی داستانهای کانادایی در نشر خوب منتشر شده است.
خبر خوان اثر درخشانی از پولت جایلز است. انتشارات خوب این کتاب را با ترجمهی مهرداد وثوقی به خوانندگان فارسیزبان و علاقهمندانِ ادبیات داستانی ارائه کرده است. گفتنیست که بر اساس قوانین بینالمللی، حق انحصاری انتشار کتاب خبر خوان News of the world به زبان فارسی در سراسر دنیا متعلق به نشر خوب است.
روایتی از تقابل فرهنگها
«بلوطهای همیشهسبز با صداهای خشمناک شاخهها را بالا میبردند و نفس بیرون میدادند و آوازی دستهجمعی از شهر به گوش میرسید؛ تمرین چهارشنبهی گروه کُر.» (بخشی از کتاب)
خبر خوان رمانی جمعوجور و کمحجم است. این داستان صد و شصت و دو صفحهای، داستان دختری را روایت میکند که در خردسالی توسط قبیلهای سرخپوستی به نام کیووا به اسارت گرفته شده است. جوهنا، کودک ده سالهی داستان، هیچ خاطرهای از گذشتهاش ندارد؛ زبان و فرهنگ اصلیاش را فراموش کرده و خود را متعلق به قبیلهی کیووا میداند.
در طی ماجراهای مختلف، او دوباره از گروه سربازان آزاد و از خانوادهی سرخپوستیاش جدا میشود. در این میان، کاپیتان جفرسون کایل کید پیرمردیست که چند جنگ را از سر گذرانده است. او برای گذراندن زندگی به شهرها و روستاهای مختلف سفر میکند و برای افراد بیسواد اما علاقهمند، خبرهایی از شهرها، فرهنگها و کشورهای مختلف میخواند. تا این که دست بر قضا ماموریت خاصی را به عهده میگیرد، او میپذیرد.در ازای دریافت طلا دخترک یتیم را نزد بستگانش در جنوب تگزاس برساند.
این ماموریت اساس داستان را تشکیل میدهد، داستانی که خوانندهاش را علاوه بر آشنایی مختصر با تاریخ آمریکا، به گونهای با خود همراه میکند که تا پایانش یک نفس پیش میرود. در کتاب خبر خوان ، پولت جایلز ما را به جنگهای داخلی تگزاس میبرد؛ جایی که مقررات حکومت نظامی، فساد دولتی و تعصب نژادی وجود دارد.
در این اثر رسالت رساندن دخترک به خانوادهاش، موقعیتی را به وجود آورده که نظارهگر دو فرهنگ و جهانِ متفاوت هستیم. جهان دخترکی آزاد و رها که با باورها و آیین سرخپوستان تربیت شده و جهان پیرمردی دنیادیده که ماموریت بزرگی را به عهده گرفته است.

گردآورندهی اخبار از سرزمینهای دور
پولت جایلز در رمان خبر خوان ، هنرمندانه موقعیتهای نفسگیر و هیجانانگیزی خلق کرده و خواننده را پای اثر خود میخکوب میکند. او در این اثر با جسارت و هوشمندی احساسات و عواطف انسانی را به رشتهی قلم درآورده است.
در بخشی از کتاب خبر خوان میخوانیم:
این پیرمرد نمادی از عقل و دانش بود. چون طی چند لحظه اگر تیراندازی نمیشد، دستکم کتککاری راه میافتاد. آدمها توی تگزاس عاجزند در مورد مسائل سیاسی به شیوهی منطقی گفتوگو کنند. اصلا بحث نمیشود، فقط اِعمال زور میشود. مشت نمونهی خروار است، همین سربازهای پشت در.
روزنامههایش را توی کیفش انداخت و گفت: «من گردآورندهی اخبار از سرزمینهای دورم، اما در مورد روزنامهی شهر آستین و نشریهی هرالد، خودتان میتوانید بخوانید.»
کاپیتان در کیفش را بست و محکم کرد. «اگر دلتان دعوا میخواهد، هروقت خواستید میتوانید؛ فقط نه موقعِ روزنامهخوانی من.»
آیینها و سنتهای افسانهای
در کتاب خبرخوان با گوشههای مختلفی از فرهنگهای مختلف بهویژه سرخپوستان روبهرو هستیم. به عبارت دیگر میتوان گفت خبر خوان مملوء از سنتهاییست که به مثال داستانهایی افسانهای و باورنکردنی میمانند. سنتهایی که مایهی شگفتی خواننده میشوند:
نفسنفسزنان آرام روی سنگها دراز کشید. جوهنا روی پاهایش جست زد و مثل ترکه شقورق ایستاد. صورتش رو به آفتاب گرفت و با صدایی بلند و گرفته بنا کرد به اواز خواندن. موهای تافیرنگش با طرههایی ضخیم و پوشیده از آرد به پرواز درآمدند؛ کارد قصابی را بالا گرفت و تیغهاش را روی سرش گذاشت و زد زیر آواز. هی هی چال ان اون! دشمنانشان از پیش چشمانشان گریخته بودند. از وحشت پا به فرار گذشته بودند. جگرش را نداشتند، دستهایش نیرویی در خود نداشت، هی هی هی! دشمنانم به درک واصل شدند، به جایی پرت شدند بهرنگ آبی تیره که هیچ آبی در آنجا نیست، هی هی هی! کویگوو خوئه دووئی!
ما، کیوواییها، سختکوش و نیرومندیم!
آن پایینها، کادوییها صدای آن آواز پیروزی کیووایی را شنیدند، آوازی بهنیت کندن پوست سر و وقتی به انتهای تنگدره رسیدند که آبش به رود برازوس میریخت، حتی توقف نکردند تا قمقمههایشان را پر کنند.
سپس دخترک با آن دامن و زیردامنیاش که به شکل شلوارهای تُرکی مچاله شده بود، همانطور که کارد قصابی را روی سر داشت، از لبهی صخره پرید. در نیمههای راه بود که کاپیتان به دنبالش رفت و دامنش را گرفت.
دخترک میخواست برود و پوست سر اَلمی را بکند.
کاپیتان گفت: «نه عزیزم، ما چنین کاری نمیکنیم… قرار نیست.»
«هاینآ؟»
«نه، بههیچوجه. نه. پوستکندن نه.» دخترک را بلند کرد و از روی لبهی تختهسنگ گذراند و بعد به دنبالش رفت. کاپیتان گفت: «کار بسیار ناشایستی است.»

پولت جایلز روایتگر جزئیات زندگی
پولت جایلز نویسندهی کتاب خبر خوان (متولد چهارم آوریل ۱۹۴۳) از داستاننویسان معاصر آمریکاست. او بیش از پانزده کتاب نوشته و تاکنون موفق شده است برای تعدادی از آنها نامزد و حتی برندهی جایزههای ادبی شود و در لیست بهترین کتاب های جهان قرار بگیرد؛ از جمله رمان خبرخوان که در سال ۲۰۱۶ جزء پنج نامزد نهایی جایزهی کتاب ملی آمریکا بود. دورهی نویسندگی جایلز را میتوان به دو دورهی قبل و بعد از سال ۲۰۰۲ تقسیم کرد؛ با این که کتابهای نخستش نیز از ارزش ادبی برخوردار است اما بهخاطر رمانهای دورهی دوم نویسندگیاش است که او را از نویسندگان صاحبسبک معاصر میدانند. این رمانها عبارتاند از: زنان خصم (۲۰۰۲) هوای طوفانی (۲۰۰۷) رنگ آذرخش (۲۰۰۹) جزیرهی فانوس دریایی (۲۰۱۳) خبرخوان (۲۰۱۶) در رمان خبرخوان، نحوهی داستاننویسی جایلز به گونهایست که علاوه بر شیوهی خاص سجاوندی، گاهی گفتوگوی شخصیتها با توصیفها آمیختهشده و در ظاهر مرزی برای آنها نیست. این مسئله ممکن است در ابتدا اندکی ابهام بهوجود بیاورد. اما پس از چند صفحه خواننده با این سیاق انس میگیرد و از داستان لذت میبرد. داستانی ک شاید پس از چند صفحه نمیتوان از خواندن آن دست برداشت و باید تا پایانش یک نفس پیش رفت.
اگر از علاقهمندان ادبیات داستانی هستید میتوانید به سایت انتشارات خوب سر بزنید. برای خرید آنلاین کتاب خبر خوان به بخش کتابها سربزنید.











