
در سپیده دم یک جمعه دل انگیز پاییزی، به قصد دیدار از ناشناختهترین تالابهای ایران که «سولوکلی» نام دارد، عازم طبیعت زیبای گلستان میشویم تا قدری از هیاهوی شهر دور باشیم.
توریسم آنلاین: مرداب «سولوکلی»، یکی از بکرترین و منحصربفردترین تالابهای ایران و زیستگاه گیاهانی است که در هیچ کجای دنیا یافت نمیشود.
در سپیده دم یک جمعه دل انگیز پاییزی، به قصد دیدار از ناشناختهترین تالابهای ایران که «سولوکلی» نام دارد، عازم طبیعت زیبای گلستان میشویم تا قدری از هیاهوی شهر دور باشیم.
برای رسیدن به این تالاب که در منطقهای حفاظت شده از پارک ملی گلستان قرار دارد، باید از شهر کلاله به سمت منطقه «قره دیب» رفت و سپس راه روستای «ییل چشمه» را در پیش گرفت. قبل از رسیدن به منطقه قره دیب، خرابههایی از یک بنای تاریخی در لابهلای گندمزاری زیبا دیده میشود و بعد، تابلویی رخ مینماید و دیوار تاریخی جرجان را نشان میدهد. برای رسیدن به بقایای دیوار بزرگ جرجان، باید از یک پل کج و معوج که بر رودخانهای گل آلود و پرجوش و خروش قرار دارد، عبور کرد تا به دیوارههای 1700 ساله آن رسید.
دیوار بزرگ جرجان، 17 قرن پیش به دستور «فیروز» پادشاه ساسانی ساخته شد. این دیوار که طولانیترین دیوار تمام خشتی جهان بوده، 200 کیلومتر طول داشته که بعد از دیوار چین، طولانیترین دیوار جهان محسوب میشود. عاملین اصلی ساخت دیوار، قوم غارتگری به نام قوم «هپتالیها» بودهاند که گاه و بیگاه، مرزهای شمالی ایران را مورد تاخت و تاز قرار میدادند و پادشاهان ساسانی ناگزیر سدی دفاعی در مقابلشان کشیدند. دیوار چین هم برای دفاع در مقابل همین جماعت ساخته شده بود که امروزه یکی از پربازدید کنندهترین اماکن توریستی جهان به شمار میرود. امروز قسمت بزرگی از دیوار جرجان که به قزل آلان یا «مار سرخ» معروف است، زیر آبهای دریای مازندران به خوابی عمیق فرو رفته است، چرا که در زمان ساخت، سطح آب دریا پایینتر از زمان حال بوده است. این دیوار در قسمتهایی از مسیر خود، قلعه و برج و آتشکده داشته و تا کوههای «پیشکمر» در کلاله ادامه داشته است.
در منطقه ممنوعه
بعد از عبور از روستای ییل چشمه، به حصاری سنگچین میرسیم. از این نقطه، منطقه ممنوعه شروع میشود و دو محیطبان مسلح، ما را تا اعماق یکی از بکرترین نقاط جنگل گلستان بدرقه میکنند، جایی که پای کمتر کسی به آن رسیده است.
اولین قسمت این سفر، عبور از دشت گلها و پروانههاست؛ تا چشم کار میکند، گلهای زرد و بنفش و نارنجی و قرمز است و پروانههایی سفید که دورشان میچرخند.
از دشت پرگل و پروانه که عبور میکنیم، به علفزاری میرسیم که در آنجا مهمان بزم حشرات هستیم! سوسکها، هزارپاها و ملخهایی که چه مهربانانه رسم میهمان نوازی را به جا میآورند وقتی از هرسو روانند و سوسکهایی که با هیبت عجیب و غریب و تلفیقی از رنگهای سیاه و سبز و قرمز، در هم میلولند. چیزی که بسیار جالب است، این است که هر کدام از آنها را در جایی میبینیم که بیشترین همرنگی را با زیستگاه خود پیدا کردهاند و این برای بقای آنان شرط لازم است، چون باید در محیطی باشند تا کمتر دیده و بلعیده شوند، وگرنه طعمه پرندگان جنگلی خواهند شد.
حال و هوای 3 درخت مرموز
یک ساعت از راه را پیمودهایم که از دور چشممان به تخته سنگهایی می افتد که به صورت عمودی و در فاصلههای کمی از هم قرار گرفتهاند و تعدادشان هم کم نیست. برای کشف آنها راهی میشویم، حدسمان درست است؛ گورستانی قدیمی و عجیب در دل این جنگل بکر، جلوی پایمان سبز شده است.
آنچه که این گورستان را جذاب و وهم آلود جلوه میدهد، وجود 3 درخت مرموز است که چون نگهبانانی پیر، استوار به صف ایستادهاند که حالا اگر کلاغهای سیاه را هم به پس زمینه این تصویر اضافه کنید، اینجا دیگر جان میدهد برای ساخت فیلمهای ترسناک و وهمآلود!
بوته زارها، نیزارها و گلزارها، یکی پس از دیگری ما را در خود میکشند و ما ریهها را پر میکنیم از عطر آنها و اکسیژن نابی که تولید میکنند و ما همچنان راهمان را در سینه پر مهر جنگل ادامه میدهیم.
در قلمروی پلنگ ایرانی
حالا رسیدهایم به جایی که قلمرو پلنگ ایرانی است. اینجا جایی است که باید حس و حال تازهای را تجربه کرد، حس ناب و هیجان آوری که ممکن است هر لحظه، پلنگی را ببینی یا گرگ و خرسی مقابل چشمانت سبز شود. محیطبانان مسلح، یکی از جلو و یکی از پشت، ما را اسکورت میکنند.
برگهای خشک زیرپایمان خش خش میکند و صدای پرندگان خوش خوان جنگلی، لذت سفر را دوچندان. به خاطر ازدحام درختان، فضای جنگل تاریک است و مرطوب و البته ترسناک. محیطبان جلویی برای شکستن جو وهم آلود، شروع به حرف زدن میکند. او میگوید که در جنگل، هیچ حیوان درندهای بیعلت به انسان حمله نمیکند و بیشتر حالت تدافعی دارند و از سر گرسنگی نیست، پس هیچ ترسی هم حتی از پلنگ نداشته باشید، چون حیوانات جنگل همین که صدای پای موجود دو پا را بشنوند، فرار را بر قرار ترجیح میدهند، اما خطرناکترین موجود این جنگل، همین موجود دوپا است که با شکار غیرمجاز خود روح جنگل را نابود میکند. چه بسیار بچه آهوان شیرخوارهای که به دست این قبیل افراد، جان دادهاند و چه بسیار پلنگهایی که بر اثر شکار بیرویه آهو، مارال و شوکا که در زنجیره غذایی، خوراک اصلی پلنگهایی هستند که از گرسنگی مردهاند. حتی چه بسیار روباه و شغالهای نادری که در پی بوی گوشت، به قوطی کنسروهای رها شده در طبیعت رسیدهاند و لبه تیز قوطی کنسروها، زبانشان را بریده و آن زبان بستههای زبان بریده، بر اثر خونریزی جان باختهاند و اینها هیچکدام افسانه نیست.
در کنار «سولوکلی»:
بالاخره بعد از سه و نیم ساعت گلگشت و کوهنوری سبک، به ارتفاع 1380 متری از سطح دریا میرسیم. اینبار، اما پشهها به استقبالمان میآیند و ما میفهمیم که تالاب «سولوکلی» در همین نزدیکیهاست. «سلوک» در زبان بومی ترکمنی، به معنی زالو و «لی» به معنی زیستگاه است و روی هم، معنی «زیستگاه زالو» را میدهد. این دریاچه با داشتن چند گونه متنوع زالو، یکی از بکرترین و منحصربفردترین تالابهای ایران به شمار میرود. وسعت تالاب، 4 هکتار و حاشیه و درون آن، زیستگاه گیاهان آبزی چون آلاله آبی، عدسک آبی، سازو، خوشاب و سرخس جنگلی است که برخی از آنان در معرض انقراض است و نمونهشان در هیچ جای دنیا یافت نمیشود و برای اولین بار در جهان در اینجا دیده و ثبت شدهاند.
چرخه زندگی
وقتی برای اولین بار به جایی در طبیعت میرسیم، دوست داریم یادگاری ماندگار از آنجا داشته باشیم، اما طبیعت تنها جایی است که حتی به اندازه ارزنی از آن نباید برداشت، حتی ذره خاکی؛ چرا که آن خاک، ریشه گیاهیست و آن گیاه، خوراک حشرهای و آن حشره، خوراک پرنده و چرندهای تا همینطور به پلنگ ایرانی برسیم که فاتحانه بر رأس هرم ایستاده است، اما یادمان باشد که پلنگ ایرانی برای ماندن در رأس هرم، نیازمند این علفها، این حشرات، این مارمولکها، مارها، گرازها، آهوها و شوکاهاست. پس جنگل را همانگونه ترک میکنیم که به آن پا گذاشتیم و جز عکس، مقداری زباله و خاطرات خوش، چیزی را از جنگل و از طبیعت گلستان به خانه نیاوریم.











