
شهر کوچک بسطام در جاده خراسان و در هفت کیلومتری شمال شهر شاهرود، یکی از شهرهای زیبا و ناشناخته ایران زمین است.
توریسم آنلاین: شهر کوچک بسطام در جاده خراسان و در هفت کیلومتری شمال شهر شاهرود، یکی از شهرهای زیبا و ناشناخته ایران زمین است. در متون کهن درباره این شهر گفته شده است: «هیچ کس از اهل بسطام عاشق نمیشود و اگر عاشقی در آنجا قدم نهد چون از آب آن بنوشد عشق از دلش بیرون خواهد رفت.» و این اشارهای است به طریقت بایزید بسطامی، عارف بزرگ ایرانی که میگفت جز عشق حضرت حق به هیچ عشق دیگری نمیتوان اندیشید. امروز نیز بسطام هرچه دارد، از برکت وجود مزار بایزید دارد.
بایزید که بود؟ نام اصلی بایزید، طیفور بن عیسی بن سروشان است و پدرش سروشان، از زرتشتیانی بود که به اسلام گروید. از زندگی او چیز زیادی نمیدانیم و آنچه در منابع تاریخی آمده، پراکنده و ناهمخوان است.
گروهی او را متوفی سال 180 هجری قمری میدانند و بر این باورند که از شاگردان امام جعفر صادق(ع) و سقای او بوده؛ چندان که به طیفور سقا شهرت یافته است. اما گروهی دیگر که وفاتش را به سال 234 یا 261 و مدت عمرش را 73 سال ثبت کردهاندو معتقدند بایزید پس از وفات امام صادق(ع) به دنیا آمده و نمیتواند شاگرد او باشد.
سخنانی که از بایزید نقل شده بیانگر این است که او برخلاف بسیاری دیگر از متصوفان عصر خود، پایبند احکام شریعت بود. میگفت: «اگر مردی را دیدید که چندان از کرامت نصیب داشت که در هوا چهار زانو بنشیند، بدان کرامت فریفته مشوید تا آنگاه که بنگرید در برابر امر و نهی و در حفظ حدود و ادای شریعت چگونه است.»
با این حال، پارهای سخنانش از نگاه کسانی چنان کفر آمیز مینمود که تکفیر اهل شریعت را به دنبال داشت. سخن معروف او «سبحانی ما اعظم شأنی» است که از «انالحق» گویی حلاج کم نداشت.
به هر روی بایزید که بنای کارش بر مراقبت نفس بود، در تصوف ایرانی مقامی بس بلند یافت تا آنجا که لقب «سلطانالعارفین» را برازندهاش دانستند.
او در بسطام درگذشت و کنار همان صومعهای که خلوت میکرد و ریاضت میکشید، به خاک سپرده شد.
یکی از سخنان عارفانه او چنین است: «12سال آهنگر نفس خویش بودم. در کوره ریاضت مینهادم؛ و به آتش مجاهده میتافتم؛ و بر سندان خدمت مینهادم؛ و پتک ملامت بر او میزدم؛ تا از نفس خویش آینهای کردم.»
				
					
					










