
سرزمین وسیع ایران، جهانگردان بسیاری را جلب میکرده و پیوسته دیدار از آثار و تمدن با شکوه ایران، جاذبه فراوانی برای سیّاحان داشته است.
توریسم آنلاین: ابن بطوطه عالم، دانشمند، جغرافی دان و گردشگر نامداری است که میتوان او را یکی از بزرگ ترین سیاحان تاریخ بشر دانست؛ او در راه فراگرفتن، 29 سال سفر کرد؛ سفر او ـ حدود 700 سال پیش به نیت حج و زیارت آرامگاه پیامبر(ص)، از شمال آفریقا آغاز شد و سال 754 ق. در مراکش پایان یافت.
سرزمین وسیع ایران، جهانگردان بسیاری را جلب میکرده و پیوسته دیدار از آثار و تمدن با شکوه ایران، جاذبه فراوانی برای سیّاحان داشته است.
وجود اقوام مختلف، تنوع در زبان و نوع پوشش و آداب و رسوم، گوناگونی بناها و معماری و آثار باستانی، مورد توجه جهانگردان خارجی بود. سفرنامهها و خاطرات جهانگردان از ایران، بیانگر شگفتیهایی ازواقعیتهای این مرز و بوم بوده و با حکایت های جذاب فراوان، دلنشین و آموزنده است و جهانگردان آنچه را در طول مدت اقامت در قلمرو سرزمین ایران میدیدهاند و شناختی که از اقوام مختلف ایرانی با آداب ورسوم خاص کسب می کردهاند، همراه باآنچه که زاویه دید آنها جالب و خواندنی بوده ثبت میکردند و امروز پس از گذشت سالیان دراز برای همه ما خواندنی وآموزنده است، اغلب جهان گردان توانستهاند با معرفی و شناساندن این تجربه ها و جاذبهها به دیگران، آنان را در شوق و شور و لذت بردن از شگفتیها با خود همراه و سهیم کنند از طرفی ایرانیان هم، یک جهانگرد را نماینده سرزمینی دیگر دانسته و گفته های وی را به خاطر میسپردند و علاقهمند بودهاند ایران را از دریچه دید آنان ببینند، زیرا تقریبا تمام کتابهای تاریخ ایران دردورههای پیشین به سبب ترس نویسندگان از پادشاهان و حاکمان تحریف شده و واقعیتها پنهان مانده است. شاید نویسندگان بیگانه به دلیل آزادی عمل بیشتر در نگارش سفرنامه به راه انصاف رفته باشند و دراینجاست که ارزش سفرنامه بیشتر آشکار می شود. از جمله سفرنامه «ابن بطوطه» جهانگرد معروف قرن چهاردهم که 700 سال پیش به ایران سفر کرده بود.
ایران به روایت ابنبطوطه
بااینکه ابنبطوطه بخشهای بزرگی از نواحی مرکزی و شمالی ایران را ندیده و در بخشهایی هم که سفر کرده، چندان نمانده است، با این حال اطلاعات ارزشمندی از ایران به دست میدهد. همچنین، با مطالعه دقیق سفرنامهی وی میتوان به نفوذ و تاثیر ایرانیان در سراسر جهان اسلام پی برد.
4 بار سفر به ایران
ابن بطوطه در ضمن سفر های طولانی خود، به نقاط مختلف دنیا، چهار بار از ایران یا به قول خودش فارس یا بلاد عجم دیدن کرده است، وی در هر بار به ناحیه ای سفرکرده یعنی هیچگاه تمام ایران را در یک سفر طی نکرده وی یک بار در طی سفر به مکه ،پس بجا آوردن حج، از راه صحرا به عراق امد سپس ازراهدریای فارسبه عبّادان(آبادان )رسیده است، و از آنجا با کشتی به شهر ماجول بندر ماهشهر امروز وارد شده و از راه زمینی به سرزمین اللّوریا لرستان کنونی آمده است و از راه رامُز و جرآن از بلاد کردستانعبور کرده به شهرتُستر، شوشتر کنونی رسیده است. از شوشتر به سوی اشترکانشاید همان تویسرکان کنونی رفته، سپس به فیروزان و بعد آن به نَبلان رفته، و باادامه مسیر خود به اصفهانیا أصبهان رسیده، سپس راهی شیراز شده، برای رسیدن به شیراز از شهرک کلیل، قریه صَوما، یزد خاص، بیابان دشت الروم و مابین عبور نموده و به شیراز وارد شده است.
ابن بطوطه دراین سفر، از شیراز به بغداد میرود و در راه خود از شهر کازرون سپس شهر زَیدین میگذرد. از آنجابه حُویزا می رسد. از کربلا راهی بغداد شده، سپس از بغداد بار دیگر وارد ایران می شود و وارد تبریز شده که در آن زمان پایتخت سلطان خدابنده بوده است. وی دوباره به بغداد باز می گردد. پس تا اینجا دو بارِ ابنبطوطه وارد ایران شده است. ابنبطوطه بار سوم،از ناحیه جنوب هرمز و بار چهارم از ناحیه شرق از راه آسیای وسطی وارد ایران گردیده است. او درحالی که از چند جزیره گذشته به شهر عُمان وارد شده، و از آنجا به ناحیه هرمز در خلیجفارس رسیده است.
آنگاه راهی جزیره جرون گردیده از آنجا به بلاد ترکمان و شهر خنجبال و شهر قیس یعنی کیش و سیراف رفته راجع به این شهر میگوید: این شهر در ساحل واقع شده و از بخشهای فارسیه به شمار میرود. این نوبت سوم بود که ابنبطوطه از سواحل جنوبی وارد ایران گردیده به سیراف میرسد. از بلاد روم به سمرقند و ازآنجا به هرتاکه در آن هنگام از بلاد عجم بودهاند رفته است. ابن بطوطه در نوبت چهارم ازسمت شرق وارد ایران می شود و از راه هرات به تربت جام، طوس، سرخس، نیشابور و بسطام که همه از شهرهای خراسان هستند دیدن کرده و از آنجا دوباره به افغانستان امروزی بازگشته است.
ابن بطوطه که بود؟
ابن بطوطه اصالتا اهل مراکش بود. کشوری در شمال غربی آفریقا. او مسلمان بود و در شهری به نام طنجه متولد شده بود. شهری که تا ۲۲ سالگی در آن زندگی کرد و در یکی از روزهای سال ۱۳۲۶ میلادی تصمیم گرفت از آن خارج شود. هدف از این خروج، زیارت کعبه بود. اما نه به سبک همه زیارتهایی که مردم میرفتند.
ابن بطوطه تنها و بدون همسفر و با یک رسم عازم مکه شد: «که تا ممکن است دوبار از یک راه نروم.» و این باعث دیدار شهرهای بسیار و آدمهای بسیار بود. آدمهایی که گاه عالم بنامی بودند و گاه پادشاهی بدنام اما هر یک قصهای داشتند که روایتش خواندنی است. ابن بطوطه حدود ۳۰ سال از عمر ۷۳ سالهاش را در سفر گذراند و در این سالها از عربستان، ایران، چین، هند، روسیه، اسپانیا، ترکیه و… دیدن کرد. او در این مدت طبق حساب و کتابهای امروزی۱۱۷۵۰۰ کیلومتر راه پیمود، ۴۴ کشور را با مرزبندیهای امروز دید.
قسمتی از سفرنامه ابن بطوطه به جنوب ایران
از ساحل بصره با قایق کوچکِ پارویی به اُبُلّه رفتیم. اُبُلّه تا بصره دهمیل فاصله دارد و جاده مواصلاتی آن از میان سایه باغها و نخلستانهای بههم پیوسته میگذرد.
در سرتاسر این راه فروشندگان (دستفروشان) زیر سایه درختان نان، ماهی، خرما، شیر و میوه عرضه میکنند. خانقاه سهلبن عبدالله تستری در مسیر بین بصره و ابله قرار دارد. [سهلبن عبدالله تستری، از مشایخ صوفیۀ خوزستان و عراق عجم در قرن سوم هجری بوده است.] مسافرین کشتیها که به محاذات (برابری) این خانقاه میرسند، به دعا میپردازند و تبرکاً از آب آن میخورند. اُبُلّه شهر بزرگی بوده است که بازرگانان هند و فارس اجناس خود را برای فروش به آنجا میآوردند. بعدها آن شهر ویران شد و اکنون اُبُلّه روستایی است که آثار بهجایمانده کاخها و عمارات قدیمی حکایت از وسعت و عظمت گذشته آن دارد. بعد از نماز مغرب با کشتی کوچکی از اُبُلّه وارد شاخابهای (اروند رود) شدیم که از خلیج فارس منشعب میشود. سحرگاه به عَبّادان (آبادان) رسیدیم.
شنیدم در خانقاهی در عبادان عابدی بزرگوار است که با کسی معاشرت نمیکند. ماهی یکبار به دریا میآید و برای غذای یکماه خود ماهی صید میکند و میرود و تا ماه بعدی کسی او را نمیبیند و سالهاست که اینگونه زندگی میکند. چون به عبّادان رسیدیم، تصمیم گرفتم قبل از هر کاری به دیدار او بروم. همراهانم به نماز و عبادت در مسجد و خانقاه مشغول شدند و من به جستوجوی عابد شتافتم. او را در مسجد متروکهای یافتم؛ نماز میخواند. کنارش نشستم. نمازش را با اختصار تمام کرد و پس از سلام دست مرا گرفت و گفت: «خدا تو را در دنیا و آخرت به مرادت برساند.» الحمدلله به مرادم در دنیا که سیروسیاحت در زمین بود، رسیدم و به سرزمینهایی سفر کردم که کسی دیگر را نمیشناسم که به آنجاها رفته باشد. اما درباره مراد آخرتم به رحمت و غفران خداوند امیدوارم.
در بندر ماجول؛ ماهشهر
صبح، به مقصد شهر ماجول (معشور یا ماهشهر) سوار کشتی شدیم. عادتم در سفرها بر این است که یک مسیر را دوبار نمیروم. من قصد داشتم به بغداد بروم، اما یکی از اهالی بصره پیشنهاد کرد که اول به لرستان و از آنجا به عراق عجم (نام تاریخی ناحیهای در مرکز ایران) بروم، سپس به عراق عرب (عراق کنونی) بازگردم. من نیز پیشنهاد وی را پذیرفتم. پس از چهار روز به ماجول رسیدیم. ماجول شهری ساحلی و کوچک است بر کناره خورموسی، شاخابهای که از خلیجفارس منشعب شده است. زمین آن شورهزار است نه درختی دارد و نه گیاه و سبزهای. بازار ماجول از بزرگترین بازارها محسوب میشود. یک روز از آن شهر دیدن کردم. سپس از کسانی که حبوبات از رامز (رامهرمز) به ماجول میآوردند، مرکبی کرایه کردم. پس از سه روز طی مسیر در بیابان، به رامز رسیدیم. در این بیابان طوائف کُرد (لُر) در چادرهای بافتهشده از مو، زندگی میکردند. میگویند این طوائف از نژاد عرب هستند.
رامز شهر زیبایی است و میوهها و نهرهای زیادی دارد. در شهر رامز در خانه قاضی حسامالدین محمود اقامت کردیم. در نزد قاضی مردی پارسا از اهل علم و دین به نام اسماعیل ملقب به بهاءالدین دیدم که اصلش از هندوستان بود. وی مردی دانشمند و متدین از اولاد شیخ بهاءالدین زکریای ملتانی (578ـ 661هـ )، و از مشایخ توریز (تبریز) و دیگران فیض یافته بود.
یکشب در رامز ماندم، سپس از میان جلگهای که آبادیهای کردنشین (لرنشین) در آن بود، گذر کردیم. در هر یک از منازل این راه، خانقاهی قرار دارد که مسافرین را با نان، گوشت و حلوا پذیرایی میکنند. مواد اصلی حلوای آنان شیره انگور است که آن را با آرد و روغن میپزند. در هر خانقاهی یک مرشد، امام، مؤذن با عدهای خدمتکار و آشپز وجود دارد.
در شهر تُستر
سپس به شهر تُستر (شوشتر) رسیدیم. این شهر آخرین دشت در قلمرو اتابک است که با کوهها پیوند مییابد. تستر شهری بزرگ، زیبا، شاداب، دارای باغها و مزرعههای زیبایی است. این شهر محاسن زیاد و بازارهای پر رونقی دارد. تستر از شهرهای قدیمی است که خالدبن ولید رضیاللهعنه آن را فتح کرد. سهلبن عبدالله از مشایخ بزرگ صوفیه به این شهر منسوب است. رودخانه ازرق (کارون) تستر را احاطه کرده است و آب آن بسیار زلال و شفاف است. آب آن در روزهای گرم تابستان سرد و خنک است.
«به» اصفهان
اصفهان در میان رشته کوه هایی که آن را به صورت حلقه فراگرفته اند، جای دارد. افسانه می گوید که این شهر را «نبوکدنصر (بُخت النصر)» بنا نهاد و اسرای بنی اسرائیل را که از اورشلیم آورده بودند، در این شهر جای داد […] شهری بزرگ و زیباست. میوه در اصفهان فراوان است. از جمله «زردآلو»ی بی مانندی که «قمرالدین» نامیده می شود و آن را خشک کرده و ذخیره می کنند. هسته این زردآلو شیرین است. دیگر ازمیوه های اصفهان «به» است که مانندش در هیچ کجا پیدا نمی شود. «به» اصفهان بسیار خوش طعم و بزرگ است. از دیگر میوه های این شهر، «انگور» عالی و «خربوزه» عجیبی است که غیر از «بخارا» و «خوارزم» در هیچ جای دنیا مانند ندارد. پوست این خربوزه سبزرنگ و داخل آن قرمز است و آن را می شود نگه داشت.
از اصفهان تا کلیل
«ابن بطوطه پس از اقامتی کوتاه در اصفهان، راهی «شیراز» می شود. از اصفهان که حرکت می کند، به شهر «کلیل»می رسد که فاصله آن سه روز تا اصفهان بوده. او کلیل را شهری دارای نهرهای آب و باغ های میوه توصیف می کند.
از مشاهیری که در بیرون شهر شیراز واقع شده قبرشیخ صالح معروف به سعدی است که در زبان فارسی سرآمد شاعران زمان خود بوده وگاهی نیز بین سخنان خویش شعرعربی سروده است. مقبرهی سعدی زاویهای دارد نیکو با باغی نمکین که او خود در زمان حیات خویش بنا کرده و محل آن نزدیک سرچشمهی نهر معروف رکنآباد است و شیخ در آنجا حوضچههایی از مرمر برآورده که برای شستن لباس میباشد. مردمان از شهر به زیارت شیخ آمده پش از خوردن غذا در سفرهخانهی شیخ و شستن لباسها مراجعه میکنند و من خود نیز چنین کردم. رحمت خدا بر او باد»
بازار تبریز
«علاءالدین محمد از امرای بزرگ و شریف بود. پس از 10 روز راهپیمایی به شهر تبریز رسیدیم و در خارج شهر در محلی موسوم به شام منزل کردیم. قبر غازان پادشاه عراق در این محل است. بر سر قبر او مدرسه زیبایی بازاویهای بنا کردهاند و در این زاویه برای صادر و وارد اطعام داده میشود. غذای آن عبارت است از نان و گوشت و حلوا و برنجی که با روغن پخته میشود. امیر مرا درهمین زاویه که درمیان آبهای روان درختان سرسبز قرار گرفته منزل داد. فردای آن روز از دروازه بغداد به شهر تبریز وارد شدیم و به بازار بزرگی که بازار غازان نامیده میشود رسیدیم و آن از بهترین بازارهایی بود که من در همه شهرهای دنیا دیدهام. در بازار تبریز هر یک از اصناف پیشهوران محل مخصوصی دارند و من به بازار جوهریان که رفتم، بس که از انواع جواهرات دیدم، چشمم خیره گشت. غلامان با جامههای فاخر، دستمالهای ابریشمین به کمر بسته در پیش خواجگان ایستاده بودند و جواهرات را به زنان ترک نشان میدادند»
ماتم در ایذه
«از غرایب اتفاقاتی که آن روز بر سر من آمد این بود که وقتی وارد شدم دیدم قضات و خطیبان و سادات به دیوار تالار تکیه زدهاند. ازکثرت جمعیت جا نبود همه مردم یا میگریستند و یا خاموش روبروی خود را مینگریستند.
حضار روی لباسهای خود جامهای از پارچه خام پنبهای کلفت که درست دوخته نشده بود و آستر و زیرهی آن رو به بیرون و رویهی آن رو به توبود پوشیده بودند و هریک خرقه پاره یا پلاس پارهای سیاه بر سر بسته بودند.
تعزیهداران همین جامه تا چهل روز بر تن دارند و در نظر آنان این مراسم نماینده نهایت حزن ومصیبتزدگی است و سلطان پس از پایان چله برای هرکدام یکدست کامل جامه میفرست…. سپس جنازه را آوردند، جنازه را در میان درختان ترنج و لیمو قرار داده بودند، شاخهها پر از میوه بود و درختها را چند تن حرکت میداند چنانکه تو گویی جنازه درمیان باغی حرکت میکند، پیشاپیش جنازه مشعلهها بر سر نیزههای دراز میکشیدند وگروهی شمعها به دست گرفته بودند بدین سان نماز بر جنازه گذارده شد و مردم تامقبره سلطنتی به دنبال آن رفتند»
دمشق کوچک
«نیشابور یکی ازشهرهای چهارگانه است که مراکز خراسان محسوب میشوند. نیشابور را دمشق کوچک مینامند. این شهر میوهها و باغهای فراوان دارد و بسیار زیبا است. چهار نهر در این شهرجاری است و بازارهای خوب و وسیع و مسجد بسیار زیبایی دارد که در وسط بازار واقع است با چهار مدرسه در کنار آن که آب فراوانی در آنها جاری است. گروه انبوهی از طلاب در این مدرسهها مشغول فراگرفتن فقه و قرآن هستند. مدرسه نیشابور از بهترین مدارس آن حدود است»
				
					
					










