از پلههای مترو که بالا میآیی، شکل مستطیلی میدان امامخمینی(ره)، بیشترین حجم از قاب نگاهت را پُر میکند. یاد همه ذهنیتهایی میافتی که از این میدان قدیمی و عقبه تاریخیاش داری؛ اینکه سابق بر این، میدان توپخانه نام داشته و سابقتر میدان سپه.
اسماعیل ناصری
روزنامه توریسم نوشت:یاد وقایعی میافتی که در این میدان رخ داده و با تاریخ معاصر بهویژه عصر پهلوی اول و دوم پیوند خورده است. صحنه جاودانه اعدامِ «غلام عمه» با بازی محمد مطیع در مجموعه بیمانند «هزاردستان» را به یاد میآوری که در ذهن بینندگان شاید بیش از همه آن وقایع تاریخی با این میدان پیوند خورده است.
از گوشه جنوبغربی به سمت ضلع جنوبی میدان که پیش میروی، اولین خروجی میدان در مسیرت خوشرقصی میکند: خیابان باب همایون؛ نخستین خیابان تهران که سنگفرش شد؛ در عصر حکومت ناصرالدینشاه قاجار. بعدها البته به سال 1310 خورشیدی در آستانه سفر ملک عبدالعزیز، پادشاه عربستان آسفالت شد و در کنار لالهزار از نخستین خیابانهای آسفالتشده تهران بهشمار میآید. باب همایون، حالا بار دیگر سنگفرش شده تا یادمانی باشد از همان «طهران قدیم».
■ چرخوفلک، نوستالژی کودکان چند دهه
باب همایون را پیش از این به خیابانی که بورس کتوشلوار بوده، میشناختی اما از اینجا که ایستادهای، از ورودی سمتِ میدان امامش، ردی از فروشگاههای کتوشلوار نمیبینی. جای آن ردیفی از غرفههای خوشآب و رنگ متوالی میبینی که مقابل هر کدامشان مشتریانی در حال خرید و مذاکرات و چانهزنیهای متداولاند. چرخوفلکی قفل و زنجیرشده در وسط ورودی خیابان، توجهات را جلب میکند. لابُد قرار است شمایلی نوستالژیک باشد از روزگاران گذشته تهران؛ که هست. وسیله بازی و یادآور خاطراتی برای کودکان دهههای متمادی که شاید آخرینهایشان، متولدین دهه 60 خورشیدی باشند. چشمت به تابلوهای راهنما در سمت راست ورودی خیابان میافتد؛ سه تابلو. بالایی «خیابان باب همایون» است و دو تای دیگر جهت دو مکان دیدنی را یادآوری میکنند. با فلشی که میگوید این ره که تو میروی به کاخ گلستان از یکسو و بقعه امامزاده روحالله از سوی دیگر است.
■ از نعناع و بهارنارنج تا فروشنده شیدا
در مسیر غرفهها راه میافتی. غرفه اول مربوط به انواع عرقیات گیاهی است؛ کاسنی، شاهتره، خار شتر، نعناع، بهارنارنج، گلاب و چیزهایی از این دست. از فروشنده که خانم جوانی است، حالوهوای حضور در آن گذر تاریخی با شمایل ویژه قجری را میپرسی. میگوید: «من دو، سه روز است که آمدهام اینجا. برای من هم خیلی جذاب است. مگر میشود آدم کارکردن در جایی که در و دیوار و زم ینش یادآور تاریخ است، لذت نبرد.» میگوید در این دو، سه روز هنوز فضا برایش عادی نشده و همان لذت روزهای اول را دارد.» میپرسم ترجیح میدهد اینجا کار کند یا در یکی از برجها و مجتمعهای تجاری مدرن در شمال شهر تهران؟ مکث میکند. رو برمیگرداند به سمت میدان. شاید میخواهد جهت شمالی جایی که ایستادهایم را پیدا کند. چشمهایش را گرد میکند، میخندد
و میگوید: «نمیدانم.»
■ مسافر تهران، رو در رو با سوغاتیهای ایران
گز، سوهان، نان فتیر، نان برنجی، یوخه، مسقطی، نخودچه، خشکبار، آجیل، خرما، خرمالو، زیتون، زعفران، نبات، ترشیهای مختلف و انواع سوغاتیهای خوراکی، محتویات یکی دو تا دیگر از غرفههای گذر باب همایون است. گویا مجموعهای گرد آوردهاند از سوغاتیهای خوراکی مناطق مختلف ایران. بازار این غرفهها هم در این نیمروز دوشنبه پاییزی، نسبتاً داغ است. از آقای خریدارِ کولهپشتی بهپشت دلیل توقفش را در غرفه گز و سوهان میپرسی. با لهجه خراسانی درمیآید که «اینجا کلکسیون سوغاتیهای ایرانی است. سفر تهران آمدهام و میخواهم از همهجای ایران برای خویشان و دوستانم سوغاتی ببرم. حالا خانوادهام در مشهد فقط منتظر مسافری از تهران نیستند، بلکه مسافرشان همزمان از شیراز، قم، اصفهان، اراک، رشت، تبریز و… هم برمیگردد.»
■ از ظروف سفالی و چایخانه تهران قدیم تا پیالهای آب انار
انواع کیف چرمی محتوای غرفه بعدی است و ظروف سفالی در غرفه بعدتر. در کنارشان روی سردر غرفهای، عبارات «انواع ساندویچ تنوری» به چشم میخورد و در دست مشتریان، پیتزا و سمبوسه تنوری هم میبینی. چایخوری و غذاخوری تهران قدیم، عنوان یکی دیگر از غرفههاست. مشغول صحبت با فروشنده غرفه ظروف سفالی و همزمان تماشای ظرفها هستی که صدایی از چند غرفه آنسوتر مشتریان را به خود فرامیخواند؛ صدایی با لحنی مشتریجویانه که «بدو بیا آب انار 100 درصد طبیعی»؛ غرفهای حاوی انواع آبمیوه که محصول اصلی آن آب انار طبیعی است. از کنارش رد میشوی؛ خانم فروشنده بعد از تکرار چندباره همان عبارتِ «بدو بیا آب انار 100 درصد طبیعی»، خطاب عمومیاش به مشتریان را وامیگذارد و صاف توی چشمهایت نگاه میکند و شروع میکند از خواص آی انار طبیعی گفتن؛ از تأثیر آن بر سلامتی پوست و مو بهویژه برای آقایان تا آنتیاکسیدان و پونیسیک اسیدی که در آن وجود دارد. نه تشنهای و نه چندان نگران پوست و مویت. با این حال خوب که فکر میکنی، میبینی اگرچه بین میوهها هیچوقت سمپاتی خاصی به انار نداشتهای اما آب انار و لاجرعه سرکشیدنش از همان کودکی تفریح موردعلاقهات بوده است؛ حتی در هوای رو به سردی گذاشته آخرین روز مهرماه تهران. یک لیوان سفارش میدهی و منتظر میمانی و همزمان به توضیحات کارشناسی خانم فروشنده برای رهگذران و مشتریان اندر احوالات انار و خواص آب انار گوش میدهی.
از کنار غرفهای که بهطور اختصاصی عسل میفروشد، عبور میکنی. بر سردرش نوشته: «انواع عسل سبلان». در کنارش غرفهای قرار گرفته با انواع ظروف مسی، از سماور و کتری و قوری گرفته تا لعابی و چاقو و قهوهجوش؛ غرفهای که ضمن فروش، خدمات هم ارائه میدهد و بنا به نوشته روی سردرش: «سفیدکاری انواع ظرف مسی پذیرفته میشود.»
■ سفر به متن تاریخ سینمای ایران
یکی از جذابترین غرفهها بهویژه برای علاقهمندان هنر و سینما، غرفهای تزیینی و نمادین است که برای تداعی تماشاخانهها و سینماهای قدیم تهران طراحی شده است. دستگاه شهر فرنگ جلوی ورودی غرفه با عکسهایی از مظفرالدینشاه و نیز پوستر چند فیلم مهم تاریخ سینمای ایران روی دیوار و بالای سردر، حالوهوایی هنری و نوستالژیک به غرفه میدهد و برای کسی که سینما و تاریخ آن را دنبال میکند، در حکم مرکبی است برای سفر به فضاهایی در تاریخ سینمای ایران؛ سفر به متن پوسترهای چشمنواز فیلمها؛ از «آبی و رابی»، نخستین فیلم سینمای ایران که به سال 1309 توسط اوانس اوهانیانس ساخته شد و در جمعهروزی در دیماه همان سال برای تهرانیها به نمایش درآمد، گرفته تا «دختر لُر» نخستین فیلم ناطق ایرانی؛ از «گاو» داریوش مهرجویی که در اواخر دهه 40 آغازگر موج نو سینمای ایران بود تا «دونده» ساخته امیر نادری که جوایز جهانی بیشماری را در دهه اول انقلاب از آن خود کرد. غرفه طوری طراحی شده که انگار ورودی یک تماشاخانه است. پرده زرشکیرنگی که داخل غرفه تعبیه شده، وسوسهات میکند بروی داخل و کنارش بزنی و آنسوی پرده را ببینی.
■ گیاهان دارویی و محصولاتی که از سکه نمیافتند
غرفه گیاهان دارویی با انواع گل محمدی، میخک، کتیرا، ترنجبین، دمنوش به و… از غرفههای پُراستقبال گذر باب همایون است؛ طوری که در ذهنت میگذرد مردم ایران از هر آداب و سنتی هم که فاصله گرفته باشند، انگار عادت به استفاده از گیاهان دارویی را فراموش نمیکنند و محصولات این دواخانههای سنتی گویا در این عصر هزاره سومی هم برایشان از سکه نمیافتد.
■ غرفهای برای خاطرهبازان ورزشهای باستانی
گذر گردشگری باب همایون برای علاقهمندان ورزشی هم غرفه ویژهای دارد؛ غرفهای با عنوان «زورخانه باب همایون». ورودی غرفه مثل زورخانههای قدیم با پرده پوشانده شده است. پرده را که کنار میزنی، صحنه کاملاً بهصورت زورخانههای ورزش باستانی در تهران قدیم طراحی شده است. از کبادهای که زیر عکسها پای دیوار گذاشته شده، تا میلهای ورزش باستانی که یکی از آنها به عبارت «یا علی مدد» مزین شده است و عکسهای سیاه و سفید از زورخانههای چند دهه قبل تهران؛ عکسهایی از تشک کشتی و کشتیگیران مختلف در مصاف با هم و پرترههایی از پهلوانان بنامی چون غلامرضا تختی، عباس زندی، احمد وفادار و… .
■ غرفه راهنما ی گردشگری، خالی از راهنما
در غرفه راهنمای گردشگری کسی نیست. پس پرسشهایت را با خودت نگه دار تا زمان اجابت فرا برسد. قفسهای برای آثار مکتوب اعم از کتاب و نشریات در این غرفه دیده میشود. جز روزنامهها و مجلاتی چون خبر ورزشی، جامجم، زمین و فضا و راهنمای نیازمندیهای همشهری در یک طرف و تعداد معدودی کتاب در طرف دیگر، باقی قفسهها خالی است. از کتابها میتوان به «بینایی» از ساراماگو با ترجمهای کمتر شناختهشده تا «برنده تنهاست» اثر پائولو کوئیلو با برگردان مترجم شناختهشده کوئیلو در ایران یعنی آرش حجازی اشاره کرد؛ همچنین دستهای آلوده اثر ژانپل سارتر با ترجمه جلال آلاحمد، سپیددندان اثر جک لندن، مرگ فروشنده آرتور میلر، پاییز پدرسالار گابریل گارسیا مارکز و… .
خودت را با تورق کتابها مشغول میکنی اما خبری از راهنمایی که بیاید و از تو بپرسد که در غرفه چه میخواهی نیست.
■ عکاسی با کیوسک زردرنگ مخابرات
بیرون که میآیی و در مسیر راه میافتی، غرفههایی حاوی انواع نقره، دستگاه اردهگیر کنجد، انواع کشمش و دانه خشخاش و… میبینی. همچنین عکاسخانهای سنتی با انواع لباسهای محلی که کسانی آن لباسها را به تن کرده و مشغول عکسانداختناند. کیوسک نمادین تلفن مانند سالیان دور از دیگر عناصر نوستالژیک گذر باب همایون است؛ کیوسکی که یک زوج جوان با دوربین کانن جلوی آن ایستادهاند و از تو میخواهند عکاسشان باشی و تصویرشان را در کنار آن اتاقک زردرنگ ثبت کنی.
غرفهها همچنان ادامه دارند؛ از غداخوریها تا غرفه محصولات صنایعدستی حصیری و… .
■ دوباره از همان خیابانها
میرسی به جایی که پیادهراه گردشگری تمام و راسته کت و شلوارفروشان آغاز میشود. از راه آمده برمیگردی. خود را در اتمسفر تهران قدیم مییابی.
حتی وقتی که از وسط میدان امام عبور میکنی، به سمت چهارراه استانبول راه میافتی، میپیچی سمت جمهوری، از راسته فروشندگان دلار و انواع ارز میگذری، پل حافظ را قطع میکنی، وارد یکی از شلوغترین پیادهروهای تهران میشوی، با هر دشواری که هست، از میان انبوه خریداران و فروشندگان انواع گوشیهای تلفن همراه زیر مجتمع علاءالدین خودت را عبور میدهی، به خودت خستهنباشید میگویی و با خودت فکر میکنی که چیزی به سهراه جمهوری نمانده است.
 
 
 
 
 
عکس ها از:محمدحسین موحدیان نژاد
				
					
							
						
							
						
							
						
							
						
							
						
							
						
					










