خرید آنلاین بلیط هواپیما
گردشگریویژه

جواهری ناشناخته به نام «ماندگان »

ماندگان که به دامن آسمان خدا و در پناه ضلع غربی رشته کوه دنا آرمیده است.  این روستا که در ارتفاع ۳۲۰۰ متری از سطح آب های آزاد است در حدود هزار نفر جمعیت دارد. آب آن خوش است و هوایش کش!

توریسم آنلاین: گزارش و عکس : مهدی زارعی / آدمی رودخانه ایست که باید برود اگر بماند می گندد، می فرساید و کوچک انگاشته می شود، رفتن هیچ ربطی به رسیدن ندارد ، همه ی آب رودخانه هم به دریا نمی رسد؛  قسمی از آن را زمین مکنده می مکد، و قسمی دیگر دست در آغوش مطلوب می کند. ممکن است گاهی در رفتن اشتباه کنیم اما تا اشتباهی نباشد ، درستی ، صورت نمی بندد اصولا اشتباه می کنند آنان که به گمان خود اشتباه نمی کنند.سحرگاه که آفتاب بی تاب سر از البرز بر می زند راه گسترش یافته یاسوج به سمیرم را در پیش می گیریم پس از گذشتن از پل قره، چهل و پنج کیلومتر مانده به  شهرستان سرد سمیرم، جاده ای روستایی فریاد می زند و تو را می خواند.این راه کم عرض پس از گذر از آبادی های رود آب و سیور پر زیور به «ماندگان» ختم می شود . مقصد و منظور ما هم ماندن در همین ماندگان است.

ماندگان که به دامن آسمان خدا و در پناه ضلع غربی رشته کوه دنا آرمیده است.  این روستا که در ارتفاع ۳۲۰۰ متری از سطح آب های آزاد است در حدود هزار نفر جمعیت دارد. آب آن خوش است و هوایش کش!

روستای ماندگان مبدا حرکت است برای رسیدن به قله قلات بزی؛ قله ای که *ارتفاع آن ۴۱۵۰ متر است . این قله از قله های غربی دناست و بین دو قله فردای قیامت و پوتک در محاصره دیواره ای عظیم سرفرازی می کند.

اسباب و لوازم غیر ضروری را در مدرسه ماندگان به امانت می گذاریم، یک دستگاه نیسان آبی کرایه می کنیم تا ما را به دهانه تنگ رود قر برساند از ذکر جمیل راننده می گذرم و به همین اندازه بسنده می کنم که گرچه در کلاه گذاری دستی تمام داشت اما باید انصاف داد که در کلاه برداری هم استادی ها می دانست.

راه بیراه ماندگان تا دهانه تنگه از میان درختان سیب های زرین زرد و ورد می گذرد، درختانی  که همچون سرهنگان به چند ردیف ایستاده و به سلام نظامی برخاسته اند. این درختان برومند تنومند خوراک را از زمین پر در می گیرند و  آب را از رودخانه قر. رودخروشانی که لطفش دائم است و نه چون لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست.

پا را که در دهانه تنگه می گذاریم هیاهو و همهمه پیاپی آب است که سکوت را شکسته و همچون گلبانگ عاشقانه سبب می شود که صدا به صدا نرسد گویی تمام آب های کره خاکی را یک جا جمع کرده و از بلندی می غلتانند.

ماندگان

در جهت خلاف جریان آب حرکت می کنیم گاهی حرکت در جهت خلاف هم آدمی را به مقصد نزدیک می کند، به غاری کوچک می رسیم. این غار چند متر بالاتر از کف رودخانه است و جای مناسبی برای شب مانی. گرچه صدای شیون آب و شر شر آبشار و ازدحام رود قر گوش فلک را کر کرده است اما انس می گیریم و با محیط مأنوس می شویم، آدمیزاد همین است با شرایط همدم می شود، با ندا همراه، با صدا همصدا و با نوشیدن نوا، شیدا.

 

روز بعد که یکی دو پیچ از دره پیموده می شود به آبشاری می رسیم که برای گذشتن از آن راهی نیست جز آن که  با استفاده از گیره های سنگی، درست از زیر آبشار خود را بالا بکشیم. من و یکی از همنوردان خود را به بالای آبشار می رسانیم، کارگاه بسته می شود  ابتدا کوله پشتی ها را به گونه‌ای منتقل می کنیم تا از رطوبت  آب در امان باشد.

آبشار

آنگاه با استفاده از طناب انفرادی بقیه افراد را حمایت می کنیم، این جاست که آمادگی جسمانی به مدد می آید، نیروی بدنی بالا برای گرفتن گیره های سنگی و تحمل فشار سرسام آور ریزش آب سرد استخوان سوز، راه سخت را سهل می کند.

یک ساعتی زمان می برد تا همه به سلامت از این گذر خطرناک آبی بگذرند اما سورت سرمای برفاب نمی گذارد دندان روی دندان بند شود به همین دلیل کوشش می کنیم هر چه زودتر دستان خود را به پای نور گرم آفتاب برسانیم، شاید از صدقه سر گرمایش لرزش اندام به رامش آرامش بدل شود.

ماندگان

حوالی ظهر به چشمه سار آب اسپید می رسیم ، چشمه سارانی که از زیر هر سنگ، آبی زلال و گوارا می جوشد و دست در دست هم می گذارند و با خروش سرازیر می شوند.

ماندگان

اطراف چشمه را مخملی از چمن نرم پوشانده که زاییده آب مهربان است، انصاف که باید این آب را دید و چشید.

چشمه

شب را باید در این جا بگذرانیم شبی که می دانیم به زودی *ماه مراد از افق، طالع می شود، زمان زیادی نمی گذرد که خورشید جایش را به ماه می دهد و روز به شب و آفتاب به مهتاب. اینک نفت چراغ ستارگان رو به اتمام است و ماه خورشید نما از پس پرده غیب نمایان می شود، چادرها زیر نور سیمگون ماه بر پا شده اند.

ماه

من اما چادر خود را به دوستی دادم که از سرما بی قرار بود و خود در پناه گودالی سنگ چین در کیسه خواب می خزم تا سرمست شوم از موسیقی گوش نواز آب و شناور در نور مهتاب.

گاه گاهی هم صدایی شبیه صدای غلتیدن سنگ از دور سکوت شبانه را می شکست که به گمانم خرس هایی بودند که بوی مزاحم را شنیده ، راه را کج کرده تا از شر این موجود ماه هنوز پهنه آسمان را نپیموده که خسرو خاور علم بر کوهساران می زند و صبح صادق می دمد، پس از صرف صبحانه که نمیرو بود و عسل، حرکت به سمت قله آغاز می شود البته چند نفری که هنوز از زیبایی چشمه زار و خواب دوشینه سیراب نشده اند ماندن را ترجیح می دهند.

ماندگان

گروه پس از عبور از شیب های تند و سرکش سنگلاخی وارد کاسه قله قلات بزی می شود، سپس از یال سمت چپ خود را به قله می رساند.

برفراز قله گویی انسان به خدا نزدیک تر و پذیرش در خواست ها هم آسان تر می نماید. سرود ای ایران پایان بخش صعود است. باید فرود آمد؛ در بازگشت گویی چشمان قله نگران رفتن است اما طولی نمی کشد که از نگاه نافذ قله، ناپدید می شویم و وصال به فراق بدل می شود اصولا مبنای آفرینش هم بر این بینش است، که هر صبح وصالی را شام فراقی در پی است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا