
در جستجوی چشمهای مرموز در سرزمین تاریکی، با عبور از 7 دهلیز مرموز، مسحور شگفتیهای خیالانگیز دره سبز «شهیون» خواهید شد!
توریسم آنلاین: در میانههای دشتی سبز، نگاهمان یکریز به تپههای پر گل و پیچیده و درهمِ دشت شهیون میلغزد و در راز و رمز درهها و شکافهای میان تپهها گم میشود. پاکوب نصفه نیمهای را پایین میرویم تا به کف دره برسیم. دو طرف دره، کوههایی سبز قد برافراشتهاند و عرض دره را آب روان جاری در میان شنهای سفید، پوشانده است.
مسیر آنقدر پیچ و خم دارد که دیگر چیزی از جهت جغرافیاییمان نمیدانیم. اگر چشم را ببندیم و چندبار دور خود بچرخیم و چشم را باز کنیم، از کدام طرف باید به مسیر ادامه دهیم؟! نه، راهی هست! جهت حرکت آب را دنبال میکنیم.
حالا جنس دیوارههای دو طرف دره هم از همان قلوهسنگهایی است که زیر پایمان است. قلوهسنگهای سفید و تمیز و شستهای که با ملاتی از سیمان، انگار در هم تنیده شدهاند.
پیشتر که میرویم، تخته سنگهای سفید آهکی بیشتر میشوند و کوهها بلندتر به نظر میرسند و عقابها بالای سرمان میچرخند. از کناره دیواره سمت راست، نهر آبی روان است که در میان شنها و سنگهای سفید کف دره سرگردان است. پیش رویمان، نیزارها، کمکم رخ نشان میدهند.
کف دره را حالا قلوهسنگهای سفید پوشاندهاند و صدای آب کنارههای دره ماندگارتر شده است. نیزارها، انبوهتر میشوند و بوی نم، دره را فرا میگیرد، اما نه مثل نم دریا؛ رطوبتی که از جنس سکوت میان نیزارهاست، مثل خاک خیس باران خورده میماند. از زیر یکی از صخرههای خاکی عبور میکنیم. پشت آن فضایی باز است که دورتادورش را دیوارههای بلند چند ده متری احاطه کردهاند و زمینش سفید است.
در اینجا، نخستین دهلیز پیش رویمان قرار میگیرد و گودالی از آب در سمت چپمان. نزدیکتر میرویم و پا در آب میگذاریم؛ تا کمر در آب فرو میرویم. دو حوضچه آب سردِ یک و نیم متری را از سر میگذرانیم و بالا میرویم. هنوز افسون مسیر اصلی در تنمان جا خوش کرده است. جا به جا اسکلتی از حیوانی، جانوری، پرندهای، رمهای روی زمین افتاده است!
گاهی نوری بالای سرمان نیست و گاهی پرواز عقابها را تماشا میکنیم، اما سرسبزی دشت «شهیون» را از همین پایین میتوانیم تشخیص دهیم. به مسیر ادامه میدهیم. اسکلت پوسیده بره یا بزغالهای پیش رویمان است. جریان آب تندتر و دیوارهها، سفید و سنگی و تنگ شدهاند. در دو سوی مسیر، دهلیزهایی است که هرکدام دنیایی دیگرند.
پیادهروی بهت آور!
از میان یک تونل سنگی عبور میکنیم و از این محوطه خارج میشویم. روی یکی از دیوارههای پشت سرمان دوشکاف بلند عمود بر هم، صلیبی را نقش کردهاند که نشانهای برای راهنمای مسیرمان است.
پای سنگِ صلیبی میایستیم و پس از دو ساعت پیاده روی بهتآور، استراحت میکنیم. طول نیها به چندین متر میرسد و قدشان از ما بلندتر است. جلوتر، مسیرمان به یک دو راهی میرسد. صدای انواع پرندگان در دره پیچیده است و میایستیم تا به نجوای آنها گوش کنیم.
اینجا با هر باران تندی درکمتر از ده دقیقه، آب تا ده متر بالا میآید و این از هر خطری جدیتر است. راهی که برای رسیدن به محل توقفمان میرویم، نهر کم آب دیگری است که دو طرفش را نیزارهای انبوه فرا گرفته و در سینهکش کوه سمت راستش، انواع گلهای زرد و قرمز بر آن روییدهاند. کوه سمت چپ، عظمتی مهیب دارد و در میان نیزارها، صدای قورباغهها، فضا را سنگینتر میکند.یک ساعت بعد از توقف پای سنگ صلیبی، به راهمان ادامه میدهیم.
چراغهای پیشانی، کفشهای مناسب، طناب، لباس سبک، کلاه ایمنی و وسایل سنگنوردی را برمیداریم و باقی وسایل را رها میکنیم. انگار سالهاست کسی از اینجا عبور نکرده است.
مسیر نیزار را تا دوراهی طی میکنیم و این بار به راه سمت چپ میرویم. از همان آغاز، دو دیواره به هم میرسند و فضا برای عبورتنها یک نفر کافی است.

از دهلیز خفاشها تا دوراهی خطر
دهلیز کلاغهای نوک قرمز، دهلیز خفاشها، دهلیز قورباغهها و مجموعاً ۹ دهلیز که باید پیموده شوند. حالا دیگر از جریان تند، اما کم عمق آب کف دره خبری نیست و دوباره روی قلوهسنگهای خشک کف دره قدم بر میداریم. جمجمه بزی پیش رویمان افتاده است. شنیده بودیم که انتهای این دره تنگ، ناگهان به فضایی وسیع میرسد و منظرهای شگفت و بدیع پیش رویمان خواهد گذاشت.
رودخانه عظیم «دز» و آبی که در کنارهها روان شده و دشتی که پیش رویمان گسترده است، ما را به باریکه آبی دره فرا میخواند که باید برای عبور از آن تصمیم بگیریم.
آب به فاصله ده قدمی ما، عمق میگیرد و تا کمر میرسد، اما زلال است و تمیز و خنک و موجهای کوچک دارد. راهنمایمان میگوید اینجا در ده دقیقه، آب ده متر بالا میآید. هرچه خودمان را جلو میکشیم، پیچ و خم دره کمتر اجازه میدهد ببینیم در ادامه مسیر آیا به پایان دره خواهیم رسید، یا نه؟
ده متری به عقب برمیگردیم و از موجهای آب فاصله میگیریم. بحثمان هم به درازا میکشد که باز هم برویم یا نه. تصمیمگیری عاقلانه در طبیعت، از مهمترین عناصر طبیعتنوردی است. شاید یکی از سختترین بخشهای هر طبیعتگردی، انتخاب بین رفتن و ماندن باشد. سخت است که عقل و خرد بر هیجان و غروری که تو را به رفتن وا میدارد، غلبه کند.
روی دیوارههای دو طرف که نیم متری از هم فاصله دارند، شیب تندی بالا میرود که به سکویی روی هر یک از دیواره ها میرسد. از سکو بالا میرویم و هر یک روی یک سکو استراحت میکنیم. زانوهایمان به راستی نیازمند این استراحت است، اما وسوسه ادامه مسیر هنوز در تنمان است.
همانگونه که دراز کشیدهایم، میبینیم آب تا پایین پایمان آمده و کفشهایمان را میشوید. با دردسر زیاد، از شیب پایین میآییم. ماندنمان جایز نیست، اما زانوها یاری نمیکنند، باید مسیر برگشت را در پیش بگیریم!
زیر بارانی از سنگ!
در مسیر برگشت، دهلیزها را میشماریم که ناگهان چیزی از بالا میریزد.از جا میپریم. بی آنکه وسیله و غذایمان را برداریم، کمی میدویم و فاصله میگیریم تا به بخش پوشیده دره برسیم. قلوه سنگهای ریز و درشت از بالای دیواره فرو میریزند. شاید بزی از لبه دره رد شده است، اما چند متر جلوتر، باز هم از بالا سنگهایی میریزد که اگر روی سر کسی بیفتد، مرگش حتمی است. برمیگردیم و وسایلمان را بر میداریم. تپش قلبمان هنوز آرام نشده است. ساعتی بعد، به دهلیز اول میرسیم و جریان آب را که بسیار تند شده است، دنبال میکنیم. درحالی که هوا آرام آرام تاریک شده است، پیچ و خم دره را بر میگردیم.
گاهی مناظر آشنا و نشانههایی را میبینیم، اما دره تمام نمیشود، اما از میان دیوارههای بلند دو طرفمان، آسمان آبی و پررنگ غروب خوزستان پیداست و گاهی هم سقفی تاریک، بالای سرمان قرار میگیرد!
با اسطورهها در سرزمین کهن
تصاویری چون شاهنامه در ذهنمان جان میگیرند. از جستجوی چشمهای در سرزمین تاریکی گرفته، تا رستم دستان که به نبرد دیوها میرود و شبی را در کنار اسبش سحر میکند؛ یا پادشاهی که فرزند پدری ستمکاره بوده و برای اثبات لیاقتش باید از میان دو شیر غران، تاجش را بردارد.
اینجا، بخشی از سرزمینهای دیرین ساکنان ایران زمین است و چه بسا که زمانی بسیار دور، ایرانی دیگری مثل من، در همین مسیر پای گذاشته و مسحور ارواح این دره خیال انگیز شده باشد! به دو راهی که میرسیم، شدت آب بیش از اندازه زیاد شده و ما پا در نیزارها میگذاریم. مسیر میانه نیزارها نیز با سر و صدای پرندگان و حیوانات وحشی در تاریکی شب، اسرارآمیزتر و پایاننیافتنیتر شده است.

تنهایی خیالانگیز دره سبز
تنهایی دره ارواح، تنهایی خیالانگیزی است و ماحالا با گامهایی سریعتر، مسیرمان را تا کمپ دنبال میکنیم. وقتی از شیب آخر بالا میرویم، از دور دوستانمان را میبینیم که نشستهاند. فردا دوباره در بازگشت به دشت «شهیون»، از میان دیوارههای بلند دره سبز خواهیم گذشت!
تا ظهر که دوستانمان قصد گشت و گذار بیشتر در ادامه مسیر سمت راستی دره را دارند، نیمی از گروه، راه بازگشت را پیش خواهم گرفت و تمام سه ساعت راه بازگشت را با خود شاهنامه خواهیم خواند و عقابها را نگاه خواهیم کرد و به تماشای گلهای زرد کوچکی خواهیم نشست که بر بستر سبز دامنههای اطرافم غنودهاند. فردا نیز، همچون امروز، روزی جاودانه در زندگی ما خواهد بود!

مسیر دسترسی به شهیون
«شهیون» یکی از زیباترین مناطق دیدنی شمال خوزستان است که در بخش شهیون واقع شده است؛ از جاذبههای مهم این منطقه، دریاچه شهیون دزفول است که یکی از زیباترین دریاچههای ایران در شمال غربی دزفول به شمار میرود که پشت دو کوه شاداب و تنگوان در کنار روستای گردشگری پامنار دزفول شکل گرفته و چهره زیبایی به منطقه شهیون داده است. برای عزیمت به این منطقه و دره شهیون که نام آن بر گرفته از نام طایفه شهیون است، باید به ۱۵ کیلومتری شمال دزفول بروید.












